هنرِ من
اگر دست از تنبلی بردارم و حرکتی بزنم قطعا تو هم سفرهی برکتی از همینجا که ایستادهام پهن میکنی که دیدن ته سفره بسته به هنر و نوع نگاهم دارد. هنری که من نبودم و تو در وجودم گذاشتی و حالا منتظری تا من، تر و خشکش کنم. ریشهاش جان بگیرد و از گِل وجودم بیرون بزند. شاخ و برگش نه تنها موجب زیبایی و قوت خودم که چند قدمی بیشتر از دنیایی خود خواهی من گام بردارد و بقیه هم نرم و آرام بخزند زیر سایهام. شاید بالاتر که دست بیندازند و به شاخهها متصل شوند.
کمی اغراق که چه عرض کنم این نوشته همهاش اغراق است. اما من این اغراق را اینجا که هیچ کس جز من و تو نیست دوست دارم. من همیشه عاشق این در گوشی حرف زدن با توام. دوست دارم از خودم همان چیزی را برایت بگویم که دوست داری باشم. تو همه اینها را پیش از اینکه به زبان بیاورم یا بنویسم، میدانی و میخوانی.