پایان
زیر کتری را روشن کرد، بوی شیر سررفته از روی اجاق گاز بلند شد اما مثل قبل برایش مهم نبود. کمی نگاه کرد، با بیخیالی دست خیسش را با شلوار گلدار نخیاش خشک کرد که چاق و پُفکرده نشانش میداد . نور کامل آفتاب از پنجرهآشپزخانه افتاده بود روی گاز و سینک… بیشتر »
6 نظر