آخر عشق
گفتم خیالت تخت. به روح آقام از این در که رفتم بیرون همه چی یادم میره. از این ورا پیدام نمیشه. چا خانش کردم. از بس جلز و ولز کردم گفت بشین. با پیشبند خونیش دور گردنش کشید و گفت داد و فریاد راه نندازیا اما خدای به خاطر اون دختره میخوای دستتو قطع کنی.… بیشتر »
2 نظر