سیگار
همین که بیبی چادر سورمهای گل ریزش را سر کرد و از خانه بیرون زد متکا و بالشتها را روی هم چید دستش را دراز کرد اما باز هم دستش نرسید. به سرش زد و رفت سطل 10 کیلویی سفید رنگی که تازه بیبی از زیر زمین بالا آورده بود تا حتما عمو سیاه که آمد ببرد و از… بیشتر »
6 نظر